مدتی در یک پیش‌دبستانی کار می‌کردم. آنجا پسری داشتیم به اسم موسی که با پدرش زندگی می‌کرد. یک روز موسی آمد نزد من و گفت که دیشب دست پدرش را گاز گرفته، پدرش هم یک لحظه عصبانی شده، او را می‌برد دستشویی و در را قفل می‌کند اما خیلی زود پشیمان شده و گریه می‌کند.

موسی خیلی غمگین بود که پدرش را ناراحت کرده است. به او پیشنهاد کردم که برای معذرت‌خواهی یک کاردستی برای پدرش درست کند اما گفت که دوست دارد یک نقاشی بکشد.

عصر که پدر موسی آمد دنبالش، به او گفتم موسی از کار دیشبش خیلی ناراحت بود و برای عذرخواهی این نقاشی را برای شما کشیده است. پدرش هم خوشحال شد و با هم رفتند.

در را بستم و داشتم برمی‌گشتم توی پیش‌دبستانی که دیدم موسی دارد در می‌زند، در را باز کردم. موسی  داد زد: دوستت دارم!» و فرار کرد و رفت!

کودکان، اغلب، توانایی بیان احساساتشان را ندارند، باید به آن‌ها کمک کنیم تا یاد بگیرند احساساتشان را به درستی بیان کنند.

نقاشی یادگاری موسی

نیازمند یاری سبزتان هستند

موسی ,پدرش ,یک ,نقاشی ,هم ,خیلی ,در را ,گفت که ,به او ,پدرش را ,پدرش هم

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نهج البلاغه من almanistore seyed ali mohammad hosseini Kpop Zoom Dünya mehdevi erbein kanalı hakya گودرزیا مبینا Dark Army team کفسابی